تولد 2 ماهگیت مبارررررک!
خدایا شکررررررررررررررررررررررررررت ... عسل مامان امروز 2 ماهه شد. الهی قربونش بشم که اینقدر لحظات حضورت شیرینه که گذر زمان رو فراموش می کنیم... باور نمی شه 2 ماااااااااهه که خدا فرشته نازشو به ما هدیه داده ... هر روز که بزرگتر می شی بیشتر من و بابا عاشقت می شیم. چون تولد 2 ماهگی دخمیم جمعه بود دیروز رفتیم با بابایی واکسنشو ردیم ... الهی بمیرم من که طاقت نداشتم آمپول زدنت رو ببینم واسه همین بابایی رفت تو اتاق و خانم دکتر تو بغل بابایی آمپولت زد اولش داشتی می خندیدی یه دفه جیغت رفت هواااا ... بمیرررم وقتی بابایی اوردت بیرون بغض کرده بودی تا منو دیدی دوباره زدی زیر گریه....فدااااااااای دخمله لوسم بشئ هی لباشو جمع می کرد و به من نگاه می کرد. بابایی اینقدر ناراحت بود هی غر می زد چرا باید به یه بچه اینقدر سوزن بزنن... از وقتی اومدیم خونه همش بغلت می کرد و می گفت دخترم امروز پاش اوفی شده هر چی می خواد باید سریع بهش بدی ...بمیرم اینقدر نفس من مظلومه همش فقط ناله می کردی شیر نمی خوردی...
دیشبم تا صبح بالاسرت نشستیم یه وقت عسل مامان تبش بالا نره... خلاصه امروز یه ذره بهتر شدی و با بی حالی خندیدی.من فدااااااااای خنده ناززززززززش
اینم عکسای ناز مامانی تو دومین ماه زندگیش....