فرناز فرناز ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

MyAngel

اولین خاطره تلخ...

1391/4/25 16:25
نویسنده : مامانی فرناز
540 بازدید
اشتراک گذاری

سومین روز تولد عسلم یکی از روزهای سخت رندگیم بود... فداش بشم.... از روز قبلش وقتی بهت شیر می دادم و به چشمای خاکستری نازت نگاه می کردم احساس کردم یکم زرد شده

niniweblog.com

 گریه الههههههههههههی من بریم ... دخترم و بردیم دکتر تا گفت زردی گرفته و باید ازش خون بگیرین انگار دنیا رو سرم خراب شد گریه  ز همون لحظه تا بردن عزیزم و ازش خون گرفتن همش گریه می کردم اینقدر ناراحت بودم که اصلا یادم رفته بود خودم هم حالم بده و می خواستم برم دکتر.... بابا امیرم که دیگه نگو .... کلافه و ناراحت ....

خلاصه بعد از چند ساعت انتظار جواب آزمایش دادن و معلوم شد عروسکم زردی داره افسوس چون دوست نداشتم دخترم تو بیمارستان بمونه و اذیت بشه بابایی هماهنگ کرد دستگاه رو اوردن خونه. الهی بمیرم اولش مقاومت می کردی و هی می خواستی چشم بند رو در بیاریم ... کلی صورتت نازتو چنگ زدی ... منم که همش گریه .... بالاخره آروم شدی و 2 روز تو دستگاه موندی .... تمام این مدت من و خ.م از بالا سرت تکون نخردیم تا یکم زردی نفسم بهتر شد و دستگاه رو بردن اینم چند تا عکس از اون خاطره تلخ......

 عسلم تو دستگاه

 

نفسم زردی گرفته

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامانی شادی
27 تیر 91 17:37
وای الان که این عکسارو دیدم یاد پسر خودم افتادم. می دونم عزیزم واقعا سخته. من خودم تو اون سه روز مردم و زنده شدم. به وبلاگ ما هم سر بزن
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به MyAngel می باشد