فرناز فرناز ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

MyAngel

7 ماهگیت مباررررررررررررک نفس من!

1391/10/18 20:37
نویسنده : مامانی فرناز
225 بازدید
اشتراک گذاری

با هفتــــــا آسمون پر از گلای یاس و میخک

بهت میگم فرشته من هفت ماهگیت مبارک

الهی من فداااااااات بشم که 7 ماهه شدی عسلم.... با اینکه این ماه به خاطر دوری از عزیزم خیلیییییییییییییی سخت بود ولی چقدر زود میگذره .....خدایا شــــــــــــــــــکرت...سپاس برای این با هم بودن..... هر روز شیرین تر و متفاوت تر از روز قبل ....

دیگه اسمتو کامل میشناسی...مامان و بابا رو میشناسی.... با غریبه ها غریبی میکنی اما گریه نمیکنی.... با دهن کوچولوت صداهای مختلف درمیاری ... بببَ بَ ... دَ دَ ... ماما ...گگگَ گَ ... ..کلی با مامان دردل دل میکنی عزیزم قربوووووووون حرفات بشم من...

چیغ زدنو تازه کشف کردی و گاهی الکی چیغ می زنی ... بمیرم چند روزی هم سرما خوره بودی صدات گرفته بود هی می خواستی جیع بزنی صدات در نمیومد کلیییییی تعجب می کردی بازم سعیتو می کردی تا صدات در بیاد .... الهی بمیرم دیگه نفسم مریض نشه . 

چند روزی که دایی جون اومده بود پیشمون با اینکه اولین بار که دیدیش حساااابی بغض کردی و زدی زیر گریه ولی حیلی زود با هم دوست شدین و کللللللی کارای جدید یاد گرفتی .... یکیش که بابایی هم بی نهاااااااایت ذوق می کنه نای نای کردن اونم فقط با دست راست که میاره بالا و از مچ می چرخونیش.... فدااااااااااااااای اون رقضیدن شیطون بلام .... وقتی هم باهات بای بای می کنیم بازم با همون دست راستت بای بای می کنی...بامن حرف نزن

دیگه تو روروک حســـــــــابی حرفه ای شدی و خیلی سریع حرکت می کنی ... دیگه از ترس اینکه یه وقت خدای نکرده نیفتی مامان جرات نمی کنه زیاد  بذاره تو رووک ... البته دکتر عطایی که کلا مخالفه با رووک ولی اینقدر شیطون شدی گاهی مامان مجبور میشه... شما هم که از خدا خواسته کلیییییی دوق می کنی....

دیگه عسلم سر سفره می شینه و یه بشقاب و قاشق می ذارم جلوش بهش ضربه می زنی و چشاتو می بندی و می خندی عسسسسیسسم. منم عذاتو سر سفره بهت می دم تا از با هم غذا خوردن لذذذذذت ببریم ... بابایی که حساااااااااابی کیف می کنه با غذا خوردنت!

صبح فرنی می خوری، ناهار سوپ و حلیم و پلوهای مختلفچشمک البته فقط اسمشون پلو هست چون همش با هم له میشه و دیگه شبیه پلو نیست... عصرونه هم آب سیب....

کلییییی با هم بازی های جدید می کنیم:

پیدا و پنهان!

یه چیزی که دوست داره می زارم جلوت تا می خوای بگیری یه پارچه میندازم روش می گم "نیست!" تو هم سعی می کنه پارچه رو بزنی کنار ... وقتی دیدی می گم " پیدا شد اینجاست"

یه سطل می زارم مکعب های رنگی می ریزم جلوت و با همدیگه می ریزیم تو سطل ضمن انجام این کار میشمورم و رنگاشم بهت می گم ....

جدیدا می برم جلوی آینه می گم دماغمو بگیر دماغ مامانو می گیری منم بوق می زنم یا می گم دستو بده بخورم...دستتو میاری بالا می بری سمت دهنم.
یه اسباب بازی صدا دار یا دسته کلید می گیرم پشتم و تکونش می دم تو هم دنبالش می گردی منم هی می گم " کجاست .... پشتت نیست؟.... این طرف .... اون طرف .... این زیر .... اون بالا .... " بعد کمکت می کنم پیداش کنی تا می بینیش غش غش می خندی فدااااااااای اون خنده هات.....

خیلییییی غلغلکی هستی نفسم با یه عروسک یا با دستم به سمت صورتت می برم و می گم " اومد ... اومد ... اومــــد....فرناز بخورههههههه" تو هم سعی می کنی بگیریش منم غلغلکت می دم و می گم  "شکمشو بخوره"

یکی دیگه از اسباب بازیهایی که خیلی دوست داری لاکی جونه که برای آموزش عمل و عکس العمل خوبه و موقع غذا خوردن کمک مفیدی هست ... می زنی روش صداهای مختلف می ده ، رو یه پاش می زنه اعداد لاتین رو می گه ... یه پای دیگه صدای بچه در میاره ... یه پاش خروف لاتین می گه ... یه پاشم را می ره که این حرکت لاکپشته خیلی خوبه واسه خزیدنت هی سعی می کنی بری دنبالش ...

یه گیتارم دایی جون واست سوغاتی اورده که روش عکس حیوانات داره هر کدوم رو می زنی صدای اون حیوون میاد که از صدای سگ و اردک و گربه خیلی خوشت میاد...  گاهی هم مامان با عروسک انگشتی حیوانات واست صدا در میاره و تو هم می خندی .... خلاصه مامان و بابا حساااااابی سرگرم کردی نفسسسسسسس...

فدااااااای خنده های شـیـــــــــــــــــرین با اون مرواریدای خوشگلللللل

فداااااای لبخندت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

صبا 1010
24 دی 91 22:14
وای مامان فرناز نی نیتخیلی نازهههههههههههههههههههههههههههههههه


مرسی عزیزم نظر لطفتونه
پرهام
4 بهمن 91 13:51
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به MyAngel می باشد