مروارید هفتم هوراااااا
دندون ناز و تازه
ابری که بارون داره فرنازی دندون داره
دندون نـــــاز و تازه فرناز بهش می نازه
میگه مامان قشنگن دندونای تمیـــــــــــزم
مامان میگه قشنگن دخترک عزیــــــــــــــزم
الهی بمیرم نازنازم هفته پیش اسهال شدی و بی اشتها .... بعد از کلی دکتر و دارو یکم بهتر شده بودی که جمعه دوباره از صبح تب کردی و بی قرار بودی هی تبتو با استامینوفن و خنک کردن پایین میاوردیم و دوباره تب می کردی ... روز تعطیل هم بود و دکی خودت نبود و از طرفی هم بیمارستانها رزیدنتهای کشیک بودن و نمی خواستم پیش هر دکتری ببرم ولی دیگه بعد از ظهر دیدیم تبت قطع نمیشه نگران شد شدیم و رفتیم بیمارستان کودکان طالقانی... که خداروشششکر چون بیمارستان خصوصی بود دکتر متخصص داشتن و معاینه کرد و گفت گلوت ملتهب شده و احتمالا بازم ویروس هست....
نمی دونی مامان چقددددر ناراحت بود از اینکه یه مدته نازنازش همش مریضه و اذیت میشه ... شب هم که به سختی خوابیدی و هی بیدار می شدی و گریه می کردی و هیچ جور آروم نمی شدی همش بیدار بودم و گاهی منم ....
صبح شنبه بابایی دید حال دخملم خوب نیست خونه موند و شما هم با اینکه خیلیییییی بابایی شدی و همش می خوای بغلش باشی، ولی حسابی اذیتش کردی و مامان مجبور شد زود بیاد خونه ... هیچی هم نخورده بودی و منم اومدم فقط یکم شیر می خوردی....بعدم باهام بازی می کردیم و تو هم خوشحال از مهد نرفتن و پیش مامان بودن می خندیدی که دیدم وااااااااای یه مروارید سفید خوجل از پایین سمت راست داره دالی می کنه....
قربووووووون اون مروارید قشنگت بشم که اینقدر نازنازمو اذیت کرد ... خلاصه نمی دونم همه داستانهای اسهال و تب و ... ربطی به دندون داشت یا نه ولی خداروشششششکر امروز حالت بهتر شد و با یکم مقاومت رفتی مهد .... انشاللللللللللله بقیه مرواریدای قشنگت راحت تر بیاد و اینقدر عزیزم و اذیت نکنه چون مامان و بابا خیلییییییییییی غصه می خورن وقتی عشقشون مریض می شه