اولین تاتی تاتی عشقم
الهی من فداااااااای فرشته نازم بشم که بالاخره تونست به ترسش غلبه کنه و اولین قدم های مستقلشو برداره ...
چند روزه که نازنازم شدید درگیر آلرژی شده (به دلیل ...) همش سرفه می کنی و خس خس سینه و گرفتگی بینی شبا نمی ذاره راحت بخوابی بمیرم ... واکنش پوستی هم که همیشه اولین علامته ... فدای پوست سفید برفیم بشم که اینقدر حساسه .... خلاصه من و بابایی حسااااابی کلافه و نگران بودیم و همش غصه می خوردیم که چرا فرشته نازم اینقدر باید اذیت بشه ...
دیشب در حالیکه داشتم نگات می کردم و قربون صدقه می رفتم یهو از مبل اومدی پایین و وایستادی و مامان مامان گفتی ... بعد یهو دستت رو از مبل جدا کردی و شروع به قدم برداشتن به سمت مامان کردی تقریبا 5/1 متری اومدی و خودتو انداختی تو بغل من ... واااااااااااااای که منو بابایی چقددددددددددددددددر هیجان زده شدیم با بغضی که از آلرژی لعنتی داشتم اشک شوق تو چشام جمع شد ... انگار تمام غم های دنیا رو فراموش کردیم و از ته ددددددل خداروشــــــــــــکر کردیم که حتی وقتیی بنده ناسپاسش تو پستی و بلندیهای روزگار کم میاره و ناامید میشه باز فراموشش نمی کنه و یه جور دیگه دلشو شاد می کنه ...
الهی که همیشه تو راه خیر قدم برداری و موفق و پیروز باشی عشقممممممم