نازنازم می فهمه!
خدای مهربوووونم نمی دونم چطور شکرت کنم برای این خلقت شگفت انگیززززز و بی نظیرت که هر لحظه بیشتر متعجب و متحیرمون می کنه .. یه موجود کوچولوی زیبااااااااا که حتی نمی تونست که اطرافشو خوب ببینه ولی با اومدنش یه دنیا رو عوض کرده و هر روز داره بزرگ میشه و با هر لحظه بودنش چشمه ای جدید از عظمتت رو بهمون نشون می ده!
دیروز داشتی تو اتاق راه می رفتی که اشغال رفت زیر پات ... ولی برعکس همیشه که گریه می کردی و پاتو نشون می دادی تا برش دارم ..خودت خم شدی آشغال از زیر پات برداشتی و انداختی اون طرف ..قربوووووووون ملوسکم بشم که هر روز داره عاقل تر میشه ...
شب قبل هم داشتم نماز می خوندم طبق معمول اومدی سر تو بزاری رو مهر و " اَ پَر " (= الله اکبر) کنی حواست رفت به تسبح و برداشتی بعد یه نگاه به من کردی و بردی سمت دهنت .. منم سرنماز نمی تونستم چیزی بگم فقط اخم کردم بعد سرتو تکون دادی و گفتی " نه " ... یعنی نخورم ... بعدم گذاشتیش زمین و رفتی دنبال بازیت ..... فداااااااااااااااااای دخمل فهمیدم بشمممممممم