16 ماهگیت مبارک

منششششکرت .... همش از اینکه بزرگ بشی و لحظه ها رو ازدست بدم ناراحت بودم ولی الان می بینم هر روز شیررررررین تر از دیروز هستی اینقدر بلا شدی که نمی دونم از کدوم بگم ....

با اینکه کلمات زیادی نمی گی ولی با همون چند کلمه کلییی شیرین زبونی و دلبری می کنی وقتی کلمه جدیدی میگی یه عالمممممممممممه  ذوق می کنم و می بوسمت تو هم خوشت میاد و هی تکرار می کنی 

 عااااااششششششق چایی خوردنت با لیوان هستم اینقدر بازمزه دو دستی می چسبی لیوان رو با لذذذذذت می خوری کیییییییف می کنم .... تا می بینی هی می گی تای ..تای ... گاهی هم قوری خالی رو با یه استکان بر می داری هی می گی تا تای و به من نشون می دی یعنی داری چای می ریزی بعدم لیوان خالی رو سر می کشی ... اینقددددددددر با لذت اینکار انحام می دی انگار واقعا داری یه چای دبش می خوری و حال می کنی

دیگه سر سفره خودت قاشق دستت می گیری سعی می کنی مثل ما با قاشق غذا بخوری ولی گاهی قاشق رو پر می کنی بعد دونه دونه با اون یکی دست از تو قاشق بر مداری می خوری

 وقتی حوصله ت سر میره دست مامان یا بابا رو می گیری و می بری جلوی خونه بازی و اسباب بازی ها و کتاباتو می ریزی و می خوای با هم بازی کنیم ... کتابات رو ورق می زنی و می خوای واست بخونم ... با مکعبات برج 4 تا تایی می سازی و با هم می ریزم و می خندیم .... با لگوها خونه و ماشین می سازی و ماشین بازی می کنیم  ..یا جوجو و هاپو می سازی و صداشونو در میاری ...  

تمام سعیت رو می کنی تا از پله ها مثل آدم بزرگا دستت رو از نرده ها بگیری بالا بری قربوووون اون پاهای کوچولت بشم که گاهی موقع بالا رفتن زانوت می خوره به پله ولی بازم ادامه می دی تا 10 پله رو می ری بعد که حسابی خشته شدی به 4 دست و پا متوسل می شی تا زودتر برسی به مقصد

موقع لباس پوشیدن با اینکه اصلا خوشت نمیاد ولی خیلی همکاری می کنی ..مثلا شلوارت رو نگه می دارم خودت دستت رو از شونه مامان می گیری و یکی یکی پاهاتو می کنی توش و می پوشی .... یا پیرهن تنت می کنم خودت سرتو اول میاری جلو بعد یکی یکی دستت رو می کنی تو آستین....حتی سعی می کنی لباساتو خودت بپوشی و در بیاری مخصوصا کلاه و روسری... علاقه خاصی هم به جوراب داری تا می گم بریم اول جوراباتو میاری پات کنم  

اگه سرحال باشی خیلی دختر حرف گوش کنی هستی و هر چی می گم گوش می کنی ..مثلا می گم اب بیار می ری از تو یخچال و شیشه آب معدنی رو زورزنان میاری ... یا می گم بالش بزار لالا کن می ری بالش خودت رو میاری سرتو می زاری روش و چشاتم می بندی ... بعدم با شیطونی زیر چشمی منو نگاه می منی بلاااااااااای من

دیگه لازم نیست بابایی به خودش زحمت بده بلند شه واسه کنترل و .....کلیییییییی ذوق می کنه وقتی یه چیزی ازت می خواد و سریع  واسش می یاری... می گه لواشک می خوام بدو بدو می ری سر کشوی خوراکی ها درش رو باز می کنی و 2 تا لواشک برمی داری یکی میدی به بابایی و یکی هم خودت باز می کنی با وووولع می خوری (البته دور از چشم مامان)..... تا گوشی مامان یا بابا زنگ می زنه می گه اَااوووو گوشی هر کدوم رو می دی دست خودمون

همش تلاش می کنی من و بابایی رو خوشحال کنی بهت بگم آفررررین و ببوسمت .. بعدم عین گربه خودتو لوس می کنی ملووووووووووسم ...

البته از اینکه بهت اخم کنم هم خیلییییییی زود بهت برمی خوره و ناراحت می شی... واسه همین کارایی که می دونی نباید انجام بدی گاهی برای شیطونی با شک انجام می دی تا می خوام اخم کنم سریع می خندی و می فهمونی که "می دونم نباید انجام بدم می خواستم امتحان کنم" خخخخخخخ

می ری تو حموم و با شیر آب ور می ری تا بازش کنی و تا یه قطره اب میاد سریع چشمتو می بندی و بعد از کلییییییی آب بازی با جیغ و ویغ و دعوا میارمت بیرون

وقتی لباس جدید  تنت می کنم یا گل سر می زنم چنان نــــــــــــــــاز و عشوه می کنی که انگار پری آسمونا شدی و همه مبهوتت شدن جییییییییییگرتو نااااااااااااااااااااااز نازززززززززززززززززم... همه می گن  الحقققققق که فرناااااااااااازی

انشاللللللله از این به بعد می خوایم لبنیات تست کنیم انشالللله که موفق آمیز باشه امـــــــــــــــــــــِن