یلدای 93
بالاخرررره بعد از مدتها تاخیر اومدم یکم از فرشته زمینی مون بنویسم آخه مامان خیلییییییی سرش شلوغ شده .. صبح تا عصر که سرکاریم بعدم میریم می خونه برای جبران دوری صبح بیشتر وقتم رو با نازنازم می گذرونم و کلییی با هم بازی می کنیم و شعر می خونیم... حتی می خوام کارای خونه و شام و ... نازنازمم کمکم می کنه بماند که گاهی کارم دو برابر میشه ولی با لحظه لحظه بودن در کنار عشقمممم لذذذذت می برم و خداروششششکر می کنم برای این همه خوشبختی که نصیبم شده
یلدای امسال یکی از بهترین شبها بود چون عشق زیبای مامان سومین زمستون عمرشو در کنار حرم امام رضا (ع) شروع کرد تا انشاللله زیر سایه آقا تا آخرش پر از شادی و سلامتی باشه ... بعدم که خونه ماه جون بودیم و کلییییییی به نازنازم اونجا خوش گذشت و با خاله جون و دایی جونا حسااابی سرگرم شدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی