300 روز خوشبختی!
خدایا شـــــــــــــــــکر برای این همه روزهای شیرین که به سرعت می گذره و هر لحظه هم شیرین تر می شه. الهههههههی من قربون نفسم بشم که 300 روزه خونه ما رو پر از بوی بهشت کرده الهههههی همیشه شاد و سلامت 3000 سال عمر با عزت و افتخار داشته باشی شیطون بلای مامان
شرمنده مامانی که 300روزگیت با خاطره بد همراه بود آخه مامان باید می رفت سر کار و قرار شد شما پیش بابایی بمونی. با اینکه خیلیییی بابای رو دوست داری همیشه کلی با هم بازی می کنی ولی دیروز که از خواب بیدار شدی دیدی مامان نیست زدی زیر گریه... بابایی بیچاره هم هر کاری کرد نتونست آرومت بکنه .. شما هم که جدیدا حسابی شیطون و یه ذره لجباز شدی... تو بغل بابای اینقدر بی قراری کردی و بابایی رو زدی که یهو از بغلش افتادی پایین و با اینکه سعی کرده بود نگهت داره بازم یه کوچولو صورت نازنینت به زمین خورده بود بمیییییرم من .... بابایی طفلی اینقدر هول کرده بود سریع به من زنگ زد و فقط گفت خودتو برسون خونه .... وااااااای نمی دونی به من چی گذشت تا برسم خونه اصلا پاهام حس نداشت حرکت کنم ... همینکه رسیدم هودتو انداختی تو بغلم محکم گردنم و گرفتی .... الههههههی بمیــــــــــــرم که اینقدر اذیت شدی نفس مامان ...
بابایی اینقدر ناراحت بود و عذاب وجدان داشت هی معذرت خواهی می کرد و از دست خودش عصبانی بود ...
خلاصه مجبور شدم با نازنازم برگردم سرکار ... خداروشکر شما هم همینکه با مامامان بودی خوشحال بودی زیاد اذیت نکردی و حسابی با محیط جدید سرگرم شدی .... البته همش بغل مامان بودی و حسابی از کت و کول افتادم.... کلی هم با همکارای مامان آشنا شدی با بعضی هاشونم حسابی خندیدی و شیطونی کرد (البته بازم دورادور و از تو بغل مامان)
اینم کارمند کوچولوی مامان در حال شیطونی